چند روز پیش
تا فهمیدم روزشه .
یهو با خودم گفتم
برای تشکر از محبتاش امروز روز خیلی خوبی
لاغری خانو میگم
هیچی دیگه گفتم یه گل می خرم و یه نامه می نویسم براش
از مترو که اومدم بیرون اون اقایی که همیشه گلدون بساط
می کرد نبود ، یهو گفتم هیچی دیگه . گفتم برم اون ور
خیابون شاید باشه .رفتم اون سمتم نبود
یک مقداری چهره یمان درهم تنیده شد خخخخ.
هیچی دیگه گفتم برم به کارام برسم تا بعد
همین جور تو مسیرکه میرفتم یه دکه گل داشت
از دورهمه گلدونا بزرگ بودن . همین جوری رفتم جلو
یه نگاه انداختم
که یهو .
درباره این سایت