خوب جونم براتون بگه چند مدتیه که افتادم
تو مسیر کتاب موفقیت و کلاس ارتباطات موثر
و این حرفا
دیروز یکم با خودم خلوت کردم ببینم چی شد
که اینجام و چرا .؟
فکر کنم همش به خاطر لجبازی با خرس مهربون
نامهربونهیه جورایی روانی کرده منو .
بعد با خودم گفتم اخه من کجا و این کلاسا و
این ادما کجا که به خاطر یه ارتباط و .
کلی قوربون صوقه بقیه می رن و حرفایی
می زنند که فقط فقط و فقط باید مخصوص
عزیزترینای ادم باشه .
موفقیت خوبه ،تلاش خوبه .
اما .پس
ساعت ها نشستن و به ماه نگاه کردن چی میشه؟
پس رقصیدن روح زیر بارون و دل سپردن
به سهراب و فروغ چی میشه .؟
با دیدن یه ه غرق شدن تو حرکاتش چی میشه
این همه بدو و بدو به کجا می خواد برسه
نمیدونم و بین عقل و احساسم درگیری
ایجاد شده شدید .
دلم برای حسام تنگ شده .
چه خواهد شد اخر
پانوشت:
به گوشیم اهنگ دلبر بی نشان
رضا ملک زاده
این دل گاهی چون درختی هوای تبر می کند
جنون عاشق که منطق ندارد
درباره این سایت